کد مطلب:162552 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

سعید بیابانکی




شن بود و باد، قافله بود و غبار بود

آن سوی دشت، حادثه چشم انتظار بود



گویی به پیشباز نزول فرشته ها

صحرا پر از ستاره دنباله دار بود



می سوخت در كویر عطشناك، روزه دار

نخلی كه از رسول خدا یادگار بود



نخلی كه از میان هزاران هزار فصل

شیواترین مقدمه ی نوبهار بود



شن بود و باد، نخل شقایق تبار عشق

تندیس واژگون شده ای در غبار بود



می آمد از غبار، تب آلود و شرمسار

آشفته یال و شیهه زن و بی قرار بود



بیرون دوید دختر زهرا ز خیمه گاه

برگشته بود اسب ولی بی سوار بود